به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی
که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی
عجب جوش و خروشی بود عشقت
خراب باده نوشی بود عشقت
بهشتم را به سیبی داد بر باد
عجب آدم فروشی بود عشقت
کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه تلخ خیانت حک نبود
هرقدر رفاقت بکنم می ارزی
اظهار صداقت بکنم می ارزی
آنقدر عزیزی تو برایم ای دوست
صدبار که یادت بکنم می ارزی
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد.
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی؟
با آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
طوری که دل تــــــو خواست باشم، نشدم
دلخواه دل تــــنــگ خـــــــــــودم هم نشدم
حـــوا تــو بــه خــانــه بـــهشـــتی بــــــرگرد
مـــــــن هـــم مـــتاسفم کـــه آدم نـــشدم