محمد یوسف آیینه
یوسف آیینه در سال ۱٢٩٩ خ در شهر کابل زاده شد. در لیسه امانی درس خواند، اما قبل از آن که دیپلوم فراغت را به دست آورد، مکتب را ترک گفت. وی از آن چه او را ادیب و ژورنالیست میساخت باز ننشست. دانشها و دانستنیها را فرا گرفت و به زبانهای انگلیسی و آلمانی تسلط پیدا کرد.
از روزگاری که به نوشتن و سرودن پرداخت، در روزنامهها، جراید و مجلات کشور به چاپ رسانیده است.
مقالات اجتماعی، انتقادی و ارایه گوشههای تاریک و فراموش شده اجتماع، وضع طبقات پایین مردم، نتایجی از تاریخ و رویدادها، درامههای منظوم، قطعات و اشعار و چامهها چکامهها که از آنها واقعیتها را بتوان دید و نوآوریهای نویسنده شاعر را در تلفیق کلمات و جملات، با آهنگینی بودن خاص مشاهده و احساس نمود، از کارهای فکری و فرهنگی او ست.
او به ترجمه آثار نیز دست یازیده است و بیشترینه آثار ادبی خود را به نامهای مستعار "شیشه" "چشم" "ترازو" "آه" و "نمک" به نشر رسانیده است. آیینه شغلهای گوناگونی را در عرصه مطبوعات به پیش برده است. به رنگ مثال: او گاهی در رادیو، گاهی در روزنامه انیس و هم در آژانس باختر کار نموده است. همچنان زمانی مدیر مجلهی اقتصاد بود، بعد مدیریت عمومی سینما، جریده و صحنه کابل، شاروالی (شهرداری) کابل را به عهده داشت. روزگاری مدیر مجله "برگ سبز" نیز بود. مدتی به حیث مدیر عمومی اطلاعات و تبلیغات وزارت زراعت کار میکرد و زمانی هم در وزارت اطلاعات و کلتور وقت آمر عمومی سمعی و بصری و آمر عمومی اطلاعات و کلتور ولایت وقت بود.
در شعر نو و نثر تازه در کشور، ایجادگر شیوه و سبک خاصی است. یوسف آیینه تصنیفهای زیادی نیز ساخته و ترانههای وی اکثراً به صدای هنرمندان خوب رادیو افغانستان ثبت گردیدهاند.
شیوه و ارزشمندی کار وی را اشعار و پارچههای: "مشت"، "قو"، "می خواره"، "حماسه سالنگ"، "گل راه"، "بهار کابل"، "وینوس" میتوان یافت.
آیینه زندگی شخصی خاصی داشت. به رنگ مثال: او واراسته بود و یکی از آخرین "کاکه"های کابل، فارغ از بند اهل و اعیال بود، ساده و طبیعی بود، گریزان از تشریفات.
نخستین تجربههای یوسف آیینه در سرایش شعر در اوزان نیمایی به دههٔ سی خورشیدی بر میگردد. او با نمونههای روز نو، ترانهٔ ارغوان، شعر منجمد و بهار کابل به حیث یکی از نخستین علمبرداران رستاخیز بزرگ شعر نیمایی در افغانستان شناخته شده است، به یقین میتوان گفت که پیش از سرایش این شعرها، باید آیینه تجربههای دیگری نیز در عوالم شعر نیمایی داشته باشد، اما یافتن یک چنان نمونههایی از چنان شاعری که هیچگاهی در قید گردآوری شعرهای خود نبوده است، بسیار دشوار به نظر میآید.
با مستی نهفته به شرم از کنار خود
لرزان و ترسناک
دورم نمود و گفت که دیوانه نیستی!
آن پنجههای نرم
و این چشم پر عتاب
هر دو ستیزه کار
آوخ که در رواج محبت کتاب عشق
حق را گرفت و داد به خوبان روز گار
امشب مرا ببخش گلی از بهار خود
این آرزوست پاک
ای شمع هوشدار که پروانه نیستی
با حرفهای گرم
دل را بگو جواب
مژگان به هم فشار
ما از کتاب عشق گزیدیم باب عشق
این شعرهای نغز بمانند یاد گار
استاد یوسف آیینه که خود از جملهٔ بازماندگان عیاران قدیم و از رندان و خراباتیان روزگار ماست و یکی از جملهٔ فلکلورشناسان و شاعران چند دههٔ اخیر افغانستان بشمار میآید، یک سلسله مقالات پیرامون زندگینامه و کاررواییهای کاکههای کابل در شمارههای مختلف مجلهٔ لمر به چاپ رسانیده و چند تن از جوانمردان و کاکههای کابل و دیگر شهرهای افغانستان را معرفی نموده است. و چون این مقالات بازتاب دهندهٔ برخی از چهرههای کاکههای کابل است، لذا جالب و خواندنیست.